12
اثاثیه اورده بود خانه . جهیزیه ی دامادی اش بود. دست کمی ازجهیزیه ی عروس نداشت. یک چوب لباسی. یک پوست گوسفند، یک متکا، یک مشک برای آب، یک الک.
13
سر به زیر نشسته بودند، به هم نگاه نمیکردند. شب عروسیشان بود. پیامبر نشست رو به روی هردویشان .
رو کرد به علی گفت:« فاطمه ، خوب زنی است».
بعد به فاطمه گفت: « علی، خوب شوهری است».
بسم الله گفت و دستهایشان را گذاشت توی دست هم . گفت :« خدا مبارک کند این ازدواج را».