شبهه
رسول خدا فرمود:«لا تجتمع امتی علی الضلاله» امت من بر گمراهی متفق نمی شوند . پس اجماع امت پس از رحلت رسول خدا برای خلافت ابو بکر به مقام وی مشروعیت می بخشد.
پاسخ:
بر فرض صحت حدیث یاد شده منظور از امت، تمام امت می باشد که بدیهی است و ما هم قبول داریم که اگر در امری تمام امت اسلام بدون یک مخالف متفق باشند آن امر خطا نمی باشد.زیرا که خداوند در میان هر امت خواصی را قرار داده که حق دور ایشان می گردد.
پس در صورتی که فرض کنیم پیامبر (ص) امر تعیین خلیفه را به امت واگذار کرده باشدمی بایست پس از رحلت ایشان تمام امت اسلامی جمع شده و با اجماع فرد کاملی را به خلافت بر گزینند.
اما آیا در سقیفه بنی ساعده این اجماع بر قرار شد؟
آیا سیاست بازی ابوبکر ،عمر و ابوعبیده جراح در سو استفاده از قبایل اوس و خزرج اجماع امت است؟
آیا اهالی یمن،مکه،جده،طائف وسایر قبایل حجاز و عربستان در این اجماع بودند؟گیریم که از اهالی مناطق دیگر صرفنظر کنیم آیا در خود مدینه همه مردم با اجماع و بدون مخالف با خلافت ابوبکر موافقت کردند؟
غالب روات اهل سنت از قبیل امام فخر رازی و جلال الدین سیوطی و ابن ابی الحدید و طبری و بخاری و مسلم نقل نموده اند که اجماع کامل حتی در مدینه واقع نشد.
بنی هاشم و بنی امیه به استثناء سه نفر یاد شده، از گرو ههای مهم مخالف بودند .حتی در خود سقیفه نیز اجماع حاصل نشد.سعد بن عباده و عده ای دیگر پس از نا امیدی از خلافت فریاد سر دادند که جز با علی بیعت نمی کنند.
علاوه بر این عده ای از اصحاب بزرگ پیامبر که محل شور حضرت بودند نیز از در مخالفت بر آمدند و حتی دست به احتجاج جهت اثبات حق علی (ع) زدند.از جمله: سلمان فارسی،ابوذرغفاری،مقداد،عمار یاسر،بریده اسلمی، خالد بن سعید،ابوالهیثم بن تیهان،خذیمه،ابو ایوب انصاری،ابی بن کعب،سهل و عثمان ابناءحنیف،عباس بن عبدالمطلب و....
از برادران اهل سنت که صحابه را ستارگان امت می نامند و قول و عملشان را حجت میدانند می پرسیم که آیا افراد یادشده صحابی پیامبر نبودند ؟آیا کسی قادر به کتمان مقام معنوی سلمان و ابوذر می باشد؟آیا ابو عبیده جراح از نظر معنوی از سلمان و ابوذر سر است که قول و عملش حجت باشد؟
آیا نظر ابوبکر،عمرو ابو عبیده جراح به نظر اکابر اصحاب چون علی (ع)و عباس و سایر اصحاب بزرگ پیامبر می چربید؟اگر قرار براجماع امت بود بهتر نبود همه در مراسم خاکسپاری رسول خدا شرکت کرده و پس از آن با حضور حداقل تمامی گروهها و طوایف مدینه تصمیم گرفته می شد.
شبهه :
پیامبر کار جانشینی بعد از خودش را به امت اسلام واگذار کرد تا ایشان از بین خویش یکی را به خلافت بر گزینند.و کسی را هنگام رحلتش به جانشینی خویش معرفی نکرد.
پاسخ:
پیامبر خدا(ص) در تمامی موارد فردی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی اصحاب خویش را توصیه و راه نمایی می کرد و در کوچکترین مورد از ابلاغ حکم اسلام فروگذار نمی کرد. آیا جامعه نوین اسلامی و نهال تازه پا گرفته حکومت اسلامی که تا اخرین روز های عمر حضرت مورد تهاجم و کینه توزی های دشمنان خارجی و منافقین بود به این حد رشد و تعالی و پایداری رسیده بود که حضرت با خیالی آسوده کار به این بزرگی را به مردم واگذار کند؟پیامبر خدا(ص) می فرماید: هیچ پیامبری مانند من مورد آزار و ستم امت خود واقع نشد. آیا منطقی و عاقلانه است این همه زحمات و تحولات اساسی را به حال خود رها کند تا هر کس توانست به قدرت برسد. آیا پیامبر نمی دانست ممکن است که مقام مهم خلافت حکومت اسلامی بعضی را وسوسه کند و در جامعه هرج و مرج ایجاد شود.
پیلمبر اعظم(ص) هرگاه جهت غزوه ای از مدینه خارج می شد حتما یکی از اصحاب را به جانشینی خود تعیین میفرمود.چگونه ممکن است برای بعد از خود امت اسلامی را به حال خود واگذارد؟
چگونه است که پیامبر خلافت بعد از خود کسی را معرفی نکرد اما ابوبکر صلاح امت را بر تعیین جانشین دید و عمر را برای بعد از خود تعیین کرد؟آیا ابوبکردور اندیش تر از پیامبر بود؟ عمر نیز کار خلافت بعد از خویش را به شورا سپرد و عثمان هم سعی داشت تا خلافت را به عبد الرحمن ابن عوف واگذارد.چگونه خلفای راشدین همه در امر خلافت بعد از خود چون پیغمبر کار را به امت وا ننهادند؟
چگونه است که پیامبر بر تمامی مسلمین توصیه می کرد شایسته نیست کسی چیزی قابل وصیت داشته باشد و وصیت نکرده بخوابد اما خود سرنوشت بزرگترین امانت الهی را به دست مردم سپرد و وصیت نکرد؟ این بیان بر کسی که کمترین آشنایی با حکومت داری و سیاست دارد کاملا واضح است.
اگر برادران اهل تسنن به کتاب های خویس مراجعه کنند احادیث بسیارمتقن و روشنی از رسول خدا در مورد جانشین بر حقش می بینند و که در بسیاری موارد با تاکید و بردن نام و اشاره به شخص امیرالمومنین(ع) می رسد.
حدیث یوم الدار،حدیث منزلت(که از بسیاری از اصحاب و زنان پیامبر روایت شده است)حدیث ولایت،حدیث وراثت،غدیر خم و ....
اگر باچشم روشنگرانه ببینیم حتما خواهیم دانست که حق با چه کسی است!!
شبهه ۴
چرا شیعه در ذکر صلوات بر اهل بیت نیز درود می فرستد در حالی که خداوند متعال در قرآن می فرماید: « ان الله و ملائکته یصلون علی النبی یا ایهاالذین امنو صلوا علیه و سلمو تسلیما»
پاسخ:
خداوند در آیه فوق منع از سلام و صلوات بر دیگری نکرده است و خداوند متعال در آیه 130 سوره صافات می فرماید:«سلام علی الیس»
ابن حجر مکی دانشمند متعصب سنی در کتاب خود آورده است که جماعتی از مفسرین به نقل از ابن عباس مراد از الیسین را آل محمد (ص) دانسته اند.
بخاری ،مسلم ،سلیمان بلخی حنفی و ابن حجر که همه از علمای اهل سنت هستند از کعب بن عجزه نقل کرده اند که پس از نزول آیه فوق از پیامبر پرسیدیم که چگونه بر شما صلوات بفرستیم؟
فرمودندبه این طریق:
اللهم صل علی محمد و آل محمد کما صلیت علی ابراهیم وآل ابراهیم
شیعیان به صحابه بزگ پیامبر(شیخین) و همچنین زنان بزرگوار ایشان(عایشه) طعنه می زنند و اهانت می کنند.اهانت به نزدیکان پیامبر اهانت به مقام شامخ نبوت شده و موجب کفر است.
پاسخ:
اگر طعن و انتقاد مستند بر دلیل و برهان باشد که ابدا مذمت ندارد و اما اگر بدون دلیل باشد تهمت است که باز موجب کفر نمی شود و بلکه گوینده فاسق می شود.مانند کسی که شراب بخورد یا زنا کند.اما اگر فحش به صحابه به نیت اهانت به رسول خدا باشد آنگاه دلیل بر کفر خواهد بود.
قاضی عبدالرحمن ایجی شافعی و امام محمد غزالی وملا سعد تفتازانی و.... از علمای اهل تسنن دشنام به صحابه را کفر آور ندانسته اند .
در زمان خلافت ابوبکر شخصی وارد مسجد شد و شروع به دشنام به ابوبکر کرد.ابو برزه اسلمی گفت:بگذار تا اورا بکشم چون کافر شده است.ابوبکر گفت: نه چنین نیست....
حال چگونه برادران اهل تسنن دایه دلسوز تر از مادر شدندکه خلیفه اول دشنام به خود را کفر آور نمی داند اما شما انتقاد به بعض صحابه را کفر آور می دانید؟
اگر سب ولعن صحابه خصوصا خلفای راشدین کفر آور است پس عایشه اول کافر است .که تمام مورخین اهل سنت نوشته اند که در اواخر خلافت عثمان ،عایشه مداوم اورا نعثل(پیر مرد خرفت) می خواند و از مردم می خواست او را بکشند!!
اگر یک شیعه مظلوم بگوید عثمان میراث پیامبر را تباه کرد، کافر شده و خونش مباح است اما عایشه ام المومنین کافر نشده است!؟
مگر به استشهاد همه علمای فریقین علی(ع) از اکابر اصحاب و نزدیک ترین کس به پیامبر نیست پس طبق فتوای شما دشنام دهنده به علی(ع) نیز کافر است.
پس ابوبکر کافر است زیرا به استشهاد تمامی شارحین نهج البلاغه پس از خطبه فاطمه زهرا(س) در مسجد پیامبر ابوبکر بر منبر رفت و به کنایه به علی(ع) و فاطمه زهرا(س) دشنام داد.
چگونه اگر شیعه بگوید معاویه لعنه الله کافر است اما خود معاویه که دستور داد علی(ع) صحابی و برادر و پسر عم و داماد ورازدار پیامبر را بر منبر لعن کنند خال المومنین است و کافر نشده است؟
واضح و مبر هن است که دست هایی در کار است که بغض شدیدی از اهل بیت در دل دارند که این گونه پیروان صدیق امامان معصوم را به باد توهین گرفته و شیعه را کافر می خوانند.